۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه

روزمرگی

بعضی از اتّفاقا آدمو به فکر فرو ميبره و مجبور ميکنه که به دنبال علّت وقوع حادثه باشه، البتّه نميشه اسم همه چيز رو حادثه و اتّفاق گذاشت. شايد وقوع بعضی از این ماجراها يه گوشزدی باشه که آدم راهشو درست انتخاب کنه و اونا رو مانند يه تجربه دستاويز مسير راه خودش قرار بده. يه انسان عاقل هم از يه سوراخ دو بار گزيده نميشه.
چيز خاصی نشده البتّه خيلی چيز خاصی نشده يکی اون ايميل کذایی چند روز پیش که هنوز علّتش برام ثقيله و ديگه این جريان ديشب که يه کم منو دچار ارور کرده. البتّه ماجراهای زندگی فقط به این چيزا ختم نميشه و بسيار سفر بايد تا پخته شود خامی.
فعلاً چند روز نيستم و نميدونم چه خواهد شد.

۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

العجول لا يجول

عزيزی ميگفت این ره که تو ميروی به ترکستان است ، همچنين عزيزی ميگفت آخرش که چی ، اون يکی ميگفت يا رومی روم يا زنگی زنگ. آخه يکی نيست این وسط بگه تو که واسه خودت ميبری و ميدوزی چرا خودت اون پيرهن پارهه رو هنوز ميپوشی البتّه این عزيز اوّلی واسمون خيلی عزيزه. اون عزيز دومی که يه پيرهن واسه خودش دوخته بيا و ببين ایشالّا مبارکش باشه. عزيز سومی تزاش به درد خودش ميخوره.

و امّا عزيز ديگری ميگفت زندگی يا 1.خوبه يا 2.متوسطه يا3. بده که به نظرم چشم بسته غيب گفتن ایشون ولی خوب هر کدوم از این سه حالت باز خودش بديهای خودشو داره ولی شايد هم تنها راه چاره باشه.

همين کارا رو ميکنن دختره ميره خودشو از پنجره ی حراست پرت ميکنه پايين اون يکی هم قرص سيانور ميخوره آخه آدم اگه تو هم به حرف این عزيز آخری ما گوش ميدادی الان سينه ی قبرستون نخوابيده بودی. بد کردی بد خدا بيامرزتتون و باعث و بانيشوهم لعنت.

العجول لا يجول بر وزن الحسود لا يسود

البتّه ميگن کار کی کرد اون کی تموم کرد نه مثل اون گاو نه من شير ده که اگه کار نميکرد سنگين رنگين تر بود.

حالا يعنی ميگی منم سنگين رنگين باشم؟ هستم بابا کی از من سنگين تر ولی تو نميخوای قبول کنی. يعنی ميگی ديگه کار نکنم؟

خوب نتيجه:

ما زنده به آنيم که آرام نگيريم

موجيم که آسودگی ما عدم ماست

بابا موج بابا غير آسوده بابا غير آرام بابا زنده بابا آخرش

چاکرتيم قابلی نداشت.



۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

کسی يه تمپلت خوب واسه پرزنتيشن نداره؟

کسی يه تمپلت خوب واسه پرزنتيشن نداره؟

اصلاً از کجا بايد شروع کنم نميدانم ولی مهم اونه که شروع کنم بقيش خودش مياد.

این روزا عجب آدمايی پيدا ميشن درسته که بشر جايزالخطاست ولی خوب مردک تو معاون يه دانشگاه هستی (بيشعور، کثافت، ای پست، ای رذل-....) هر چه سرت بياد حقته حتی اگر از سقف آويزونت کنند. تو این وضع بی برقی این چيز ها هم نوبره به خدا. اصلاً يه کاری ميکنن که آدم پشيمون بشه بگه انرژی هسته ای حق مسلّم ماست.

کسی يه تمپلت خوب واسه پرزنتيشن نداره؟

زمستون هم دوباره برگشت انگاری، امروز همه کاپشن تنشون بود هوای اروپاست ديگه با این هواشون خوب يا يهو گرم شو يا يهو سرد که آدم تکليف خودشو بدونه

. يه فيلم ایرانی گذاشتن تو دانشگاه به اسم آفسايد ميخوام برم ببينم الان، يکی تعريفشو ميکرد يکی تکذيب بريم ببينيم چی هست.

کسی يه تمپلت خوب واسه پرزنتيشن نداره؟

جای خالی بعضيها هم يهويی معلوم ميشه ولی چه ميشه کرد. البتّه شايد همون بعضيها فکر ميکنن کاری ميشه کرد ولی ما دريغ ميکنيم ولی نه به این راحتی که بعضيها فکر ميکنن نيست.

کسی يه تمپلت خوب واسه پرزنتيشن نداره؟

اگه گفتی کوفت خودتی اصلاً آينه آينه هر چی ميگی به خودت بر ميگرده

کسی يه تمپلت خوب واسه پرزنتيشن نداره؟

۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبه

سلام

سلام
چند روزی بود ننوشته بودم البتّه من بيشتر زمانايی مينويسم که يه کم فکرم آشفته است و اینجوری ميخوام يه کم خودمو آروم کنم ولی خوب نه هميشه البتّه مثل الان که خيالم و فکرم از هميشه راحت تره هر چند بايد پرزنتيشن ماهه آينده رو آماده کنم که خيلی مهمّه (ein wichtiger Termin) اونم ميگذره
نکته بعدی اینکه ich bin sehr glücklich.
اخبار ديگه ای هم نيست فعلاً و اونايی که بايد بدونن خودشون ميدونن.
تا برنامه ی بعد خدانگهدار (:دی)

۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

قاطی پاطی!!!

اصلاً کی گفته مرد را دردی اگر باشد خوش است و بدتر از اون کی گفته که درد بی دردی علاجش آتش است. بابا این حرفا ديگه قديمی شده، این روزا هر کی دنبال يه ذرّه خيال راحته، مگه اینکه مغز چلچله خورده باشه.

اصلاً من نفهميدم خاصيت مغز چلچله چيه؟

اینها همه بهانه است آقا جان، تو دلت جای ديگريست هی ميگويی مغزم نميکشد و خودت را به خوليت زده ای؛ البتّه از نوع خوبش.

این حس حسادت چه ها که نميکند، ولی آيا برادر کشی؟

نه من که برادرش نبودم گفتم که از.

به گمانم از آشفته گويی لذت ميبری، ولی کو گوش شنوا؟

من مغز گاو رو هم خيلی دوست ندارم چه برسد به مغز چلچله. به نظرت مغز غاز چه مزه ايست؟ جيگرش که خوشمزه اس من خوردم قبلاً.

وای اصلاً معلومه چی ميگی، از جانب تلاش من همين بس که بگويم همينها هم خودش تلاش است، این ياهو ديگر بايد برود در کوزه آب بخورد چون به درد عمّه مان هم نميخورد ولی خوب همه مان محتاجيم،

از ما بيشتر!!!

مگر تو مسلمان نبودی که مغز چلچله خوردی، ميگويند حرام است، نه بابا اون بلبله که حرام است البتّه در بعضی روايات مکروه ميباشد.

خوب من گرمم است این چيز ها حاليم نيست يا الان .

ميخواهم بروم کلاس تعبير خواب، نون در آن است، ولی قيمت نفت الان بالای 130 دلار شده است.

کاش انتخاب با خودم بود، از بين توپ، تفنگ، سنگ، چماق و طناب، گيوتين را ترجيح ميدهم چون آزارش به مورچه هم نميرسد چه برسد به من، خوب دل من از مورچه هم کوچکتر است، بابا مورچه چيه که کله پاچه داشته باشه.

بيا فالت را بگيرم، ما سالهاست که فالمان را گرفته اند آقاااا، ما الان خودمان يه پا فالگير شده ايم آقاااا.

ديدی من هم بلدم ناقلاااا، عفّت کلام هم خوب چيزی است که بعضيها يکجا قورت داده اند، نشسته خام خام.

چرا اینجوری نیگا می کنی منو؟

۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

پسر شجاع

حافظ صبح اول صبح نصيحت کردنش گرفته:

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خيال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند
تا ابد سر نکشد و از سر پيمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکين من است
برود از دل من و از دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد و از پی ايشان نرود

البتّه این همون حرفيه که ديشب بحثش شد، و ديروز هم تو کلاس این استاد اسپانيايی بهش اشاره ميکرد. که کسی که برای مثال تو زندگيش نظم نداشته به سختی ميتونه تو 20 سال خودشو عوض کنه و يا اینکه تو اگه تو طول عمرت آدم اجتماعی بوده باشی خيلی طول ميکشه که منزوی بشی.
حالا هم حافظ خوشحال بازی در آورده. يه چيز ديگه هم به خودم؛
تو که ميدونی نميشه چرا الکی حرفشو ميزنی .
جواب: نخير، ميشه خوبم ميشه ، شايد زمان ببره امّا نا ممکن نيست، خواهيم ديد.

۱۳۸۷ خرداد ۱۵, چهارشنبه

آويزان

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفـــــــت
بهرام که گـــــور میگرفتی همه عمر
دیدی که
چگونه گــــور بهرام گرفت
دلم به حال يوسف بخت برگشته ميسوزد مادر که نمود کامل يه زن شوهر دوست ایرانی و قديميست پدر حرفش حرف است امّا فقط اورهان حرفش را ميخواند. آيدا فعلاً خوشبخت است و با آبادنی خوش ميگذراند. آيدين گناهش چيست که نمی خواهد تخمه فروش شود و سورمه دل بينوايش را از کف برده است.
اسمش به دلم نمينشيند چون بوی مرگ ميدهد. بايد منتظر بود و ديد.

نکته بعد اینکه برای کسب يه لقمه نان حلال بايد تلاش کرد. (قابل توجّه کاسبان عزيز :دی)

اندر حکايات ما

  • هنوز هم منتظر خبری از فرجی هستم، و گويا ديگر کار از کار گذشته است.
  • پس از گرمای طاقت فرسای ديروز الان باران ميبارد، ولی هوا همچنان گرم است.
  • از کار امروزم راضيم.
  • نبايد وابسته شد.
  • آيا بايد جواب ميدادم.
  • هر چه پيش آيد خوش آيد.
  • ميخواهم بيشتر و بهتر بنويسم.
  • به صفحه 200 رسيدم، این هفته تمامش ميکنم.

توضيح:يکی دو پست قبلی به علّت پاره ای از مسائل حذف ميگردد، که بدينوسيله از اینکه حق آزادی بيان ارج نهاده نميشود متاسّفم، هر چند که من خودم به سانسور معتقدم.


۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

هوس قمار

از حالا تا اطلاع ثانويه برنامه ی اینجانب اندکی پر ميباشد که انشاءالّله به محض حصول اطمينان خدمت دوستان اعلام ميگردد.

يه جايی نوشته بود:

شمس به مولوی میگه تو این راهی که میخوای بری باید از همه چیزت بگذری و ممکنه هیچ چیز به دست نیاری. این یک قماره ولی سهم تو از این قمار اینه که تونستی پاتو تو این قمار بگذاری!

خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر!!!

به نظرم این شاعران عهد عطيق عتيق واقعاً همگی انسانهای خوشحالی بودن همگی يا عاشق يا مست يا قمار باز بودن و جالب اینجاست که به بقيه هم این افکارشنو توصيه ميکنن. محسن تو خام این حرفا نشيا.