۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

قافله ی عمر

در دهر هر آن که نيــم نــانی دارد
از بـهر نشـســــت آشـيــــانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کســـی
گوشاد بزی که خوش جهانی دارد

کم کن طمع از جهان و ميزی خرسند
از نيـــک و بد زمــانه بگسل پيــــوند
می در کف وزلف دلبری گيرکه زود
هم بگذرد و نمـــــــاند اين روزی چند

اين قافله عمر عجــــــــب ميـــــگذرد
درياب دمـــی که با طرب ميــــگذرد
ساقی غم فردای حريفان چه خوری
پيش آر پيــاله را که شـــب ميگذرد

عمرخیام
boomp3.com

۱۳۸۷ خرداد ۱۰, جمعه

يک دم راستی

يه کليپ تو يوتوب ميديدم که مربوط ميشد به مسابقه ی Moment of truth که توی اون شرکت کننده ها راست و دروغشون با دستگاه دروغ سنجی که بهشون متّصله مشخص ميشه و اگه همه سوالا رو راستشو جواب بدن جايزه خيلی زيادی برنده ميشن مثلاً 100000 $. البتّه سوالا در هر زمينه ای هست از مسائل بزرگ گرفته تا مسائل ريز شخصی.


ديدن این کليپ همراه با چيزايی که تو این دو روزه اتّفاق افتاده منو به ياد آوری چند نکته تشويق ميکنه:
1.همه چيز با پول خريدنی نيست مثل آبرو،حيثيت،عشق،محبّت،....(البتّه از نظر خيليها هست، خود من هم مدّتيه که دارم بهش اعتقاد پيدا ميکنم)
2.همه چيزتو به همه نگو
3.پسورد گوگل مسنجنرتو تا طرفتو نشناختی بهش نده چون ممکنه بعداً اتّفاقات ديگه ای بيفته که حتّی به ذهنت هم خطور نميکنه.
4.از اعتماد افراد سوء استفاده نکن
5.دوست پسر يا دوست دختر جديدت حتماً يه چيزایی داشته که از قبلی جدا شدی، پس به همون چيزا فکر کن و حتّی اگر 100000$ هم بهت بدن رابطه جديدتو بهم نزن

۱۳۸۷ خرداد ۹, پنجشنبه

آفتاب که سايه ندارد

خدا به دادمان برسد با این حس انتقام. که الان ما از طرد شدگانيم و اگر الان آسمان و زمين به هم بافته شود ما در جمله اشقيا باقی خواهيم ماند.

هنوز هم سکوت بهترين علاج است؛ چه ، تندی و پرخاش نه دردی از ما دوا ميکند و نه ما را بهشتی ميسازد.

و ديگر نفرين برای چه ؟

همه اینها را گفتم که بگويم این ابر کامپيوتری که هر کس از ما در ذهن خودش ساخته است به ويروسی بند است و چه بسا با حمله هکرها به کلّی نابود و ويران شود. هر چند که با يک رکاوری دوباره به روز اوّل بر ميگردد. ولی وای به روزی که بگندد نمک.

آدمی را آدميـــــــــــــت لازم است

چوب صندل بود ندارد هيزم است



۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه

سکوت

فکر کنم سکوت بهترين کاريه که ميشه کرد. يا اینکه آدم بايد خودشو به بيخيالی بزنه يا اینکه همش فکر کنه که آخه چرا؟

چرا نداره، شايدم داره ولی جواب نداره، يا اصلاً چه لزومی به جواب دادن داره.

سکوت بهترين مرهمه، سکوت جادو ميکنه، شايد از هر دوای ديگه بهتر باشه.


عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر

به جز از امشب و فردا شب و شبـهای دگر

و عاميانش ميشه این: تا سه نشه بازی نشه.

ولی ديگه سه ای وجود نداره، ديگه دلی وجود نداره که سه ای وجود داشته باشه، ديگه حتّی اگر سه ای هم وجود داشته باشه این دل ديگه جايی واسش نداره، يا اصلاً چه لزومی داره که جايی برای این سه باشه. وای که چقدر دلم برای این سه ميسوزه.


و این هم از زبان حافظ:

چون شوم خاک رهش دامن بيفشاند ز من

ور بگويم دل بگردان رو بگرداند ز من

روی رنگين را به هر کس می‌نمايد همچو گل

ور بگويم بازپوشان بازپوشاند ز من

چشم خود را گفتم آخر يک نظر سيرش ببين

گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من

او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود

کام بستانم از او يا داد بستاند ز من

گر چو فرهادم به تلخی جان برآيد باک نيست

بس حکايت‌های شيرين باز می‌ماند ز من

گر چو شمعش پيش ميرم بر غمم خندان شود

ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگريد

کو به چيزی مختصر چون باز می‌ماند ز من

صبر کن حافظ که گر زين دست باشد درس غم

عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من **


این حافظ هم عجب دل خوشی داره، خدا رحمتش کناد.

آن یار که آشنای خود ساخت مرا

بیگانه شد آنچنان که نشناخت مرا

دربازی عشق،من نبــــــردم اورا

او برد مرا و رایگان باخـــت مرا

---------------------------

** تعبیر:راه های مختلفی را آزموده ای ولی به نتیجه ی مطلوب نرسیده ای. ناامید و مأیوس نباش. دوباره سعی کن. اگر دوباره شکست خوردی نگران نباش. دنیا به آخر نمی رسد. مرد را برای نبرد با سختی ها آفریده اند و پیروزی، میوه ی شیرین هر تلاش و کوششی است.

۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

دوستت دارم و دانم که تويی دشمن جانم

از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم!

۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه

از قدیم گفتن جنگ اول به از صلح آخراست.

خوب حالا منظور؟؟؟!!!!

5 شنبه


صبح روز 5 شنبه در حالی که ديشب هوا خيلی سرد بود بيدار ميشی، طبق معمول لپتاپتو روشن ميکنی و چک ميلی ميکنی،خبر خاصی نيست.
ميری لباساتو از تو خشک کن در مياری، دستو روتو ميشوری، صبحانتو ميخوری و آماده ميشی بری دانشگاه. امروز خيلی سرت شلوغه، 9 تا 11 کلاس آلمانی،11 تا 12:30 دفاع پروژه، بعد از ظهر هم که استادت مياد که رپورت ساليانتو جمع بندی کنی. ساعت 5 هم قراره بری يه خونه جديد ببينی که اگه بشه از اینجا بری.
ایران هم امروز فردا تعطيله و منم شنبه يکشنبه.
در ضمن سرده و من هنوز گرمم نشده،ميرم آماده شم برم.
الهی به اميد تو.


۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه

آخرین تلاش

این آخرین تلاشمه
واسه بدست آوردنت
باور کن این قلب و نرو
این التماس آخره
چقدر می خوای تو بشکنی
غرور این شکسته رو
هر چی میخوای بگی بگو
اما نگو بهم برو

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

قاصدک

اینو ميدونی قاصدک
وقتی برام حرف می زنه
منم ميشم يه قاصدک
منم ميشم مثه خودت
رها ميشم تو دشت شب
اینو ميدونی قاصدک
اگه يه روز قهر بکنه
اگه يه روز صدای اون
بياد تو قلب این خونه
اگه يه روز برای من
اون ديگه شعری نخونه...
منم ميام پيش خودت
قلبمو پر پر ميکنم
غصه ها مو پل ميکنم
يه راه ميسازم تا خدا
خدمو آزاد ميکنم..

شاعر: ناشناس


۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۷, جمعه

ر بده

مدّتيه که دست به تو ذوق زدنم خوب شده، به هر کی ميرسم سعی ميکنم يه کم توی ذوق مبارکش بزنم تا زيادی واسه ما ... نياد. ديشب هم تو ذوق و يا به قول بابام توی ذهن این بنده خدا (SIE) زدم ولی خوب يه جورايی فکر کنم حقش بود،البتّه ناگفته نماند چون تو این چند روز در بعضی مواقع در ذوق اینجانب هم خورده بود و از اونجايی که حس ارادتمون به يه بنده خدای ديگه (SIE) گل کرده بود،لذا همه اینها دست به دست هم داد دلی از تو ذوق زدن در بيارم (:دی)، (عقده ای هم نيستم.(

زین سپس ما را مگو چــــونی و از چــــون در گذر

چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی چون خویش


نکته بعدی اینکه:

تا توانی دلی بدست آور، دل شکستن هنر نمیباشد


البتّه ناگفته نماند:

گهی زین به پشت و گهی هم دوباره زین به پشت


تازه کلّی چيز ديگه هم بلدم:

در ناميدی بسی اميـــد است پايان شب سيه سپيد است

تو کز مهنته ديگران بيغمی نشايد که نامت نهند آدمی

يوسف گمگشته باز آيد به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستـان غم مخور


حالا ر بده.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

عشق یعنی...

عزيزی ميگفت آدما مگه چند بار تو عمرشون عاشق ميشن يا اینکه ميگفت هيچ عشقی عشق اوّل نميشه. ولی من ميگم اصلاً عشق يعنی چی منظورم ؟ اینه که تعريف آدما از عشق خيلی متفاوته. يکی عشق رو دوست داشتن تعريف ميکنه يکی عشق رو صميميت و صفای يه رابطه تعريف ميکنه يکی ممکنه بگه عشق يعنی يه چيز يا يک کسی رو با تمام وجود خواستن ديگری شايد بگه تا عشقو تجربه نکنی نميتونی بگی يعنی چی. خلاصه اینکه هر کی عشق رو یه جور معنی ميکنه حتی اونی که تا حالا اونو تجربه نکرده.
کافيه تو گوگل سرچ کنی "عشق" 100 ها وبلاگ و سايت ميبينی که يه تعريفی از این کلمه کردن.
يکيش خيلی باحال بود عشق يعنی سياوش قميشی. :دی

و امّا چند خبر:
دوست دارم برم آدلايت تو استراليا (میگن جای زیباییه)
ظاهراً سفر مادريد داره اکی ميشه
امروز روز تولّدمه و خيليها بهم تبريک گفتن که از همه متشکرم که يادشون بوده
فردا با استادم جلسه دارم
هوا چند روزه خيلی آفتابی شده
سه روز تعطيل بوديم که به اتّفاق يکی از دوستان رفتيم sächsische schweiz


۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

آب انگور

ای که دايم به خويش مغروری
گر تو را عشق نيست معذوری
گرد ديوانگان عشــــــــق مگرد
که به عقل عقيله مشهـــــــوری
مستی عشـــق نيست در سر تو
رو که تو مســـــت آب انگوری
روی زرد اســت و آه دردآلــود
عاشـــــــقان را دوای رنجوری
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر می‌طـلب که مخمـــوری

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

پی - پارتی

اصن بعضی چيزا واسه ما تعريف نشدست، مثلاً ماها کی تو عمرمون پرنو پارتی ديديم و يا اینکه اصلاً چی هست این پارتی. والا منم خودم نميدونم چيه، هر چی هست تو زيرزمين ما فعلاً پارتی برقراره و خواب و آسايشو از ما گرفته.
به حق چيزای نديده و نشنيده، خدا آخر عاقبت همه ما رو بخير کنه.
این يکی دو خط هم چون خواب نوشين شامگاه از ما سلب شده بود نوشتم که توضيحات تکميلی بماند واسه وقتی که ما يه کم منوّرالفکرتر شديم.
نکته بعدی اینکه
شراب و عيش نهان چيست کار بی‌بنياد
زديم بر صف رندان و هر چه بادا بـــاد