۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

يا كه نه ؟...




|



وقتي ميبوسه تو رو ياد من مي افتي هيچوقت
وقتي نازت ميكنه ياد من مي افتي هيچوقت
وقتي گل ميده بهت ياد ميخكا مي افتي
وقتي زل زدي بهش ياد شكلكا مي افتي
يا كه نه ؟...
ياد من مي افتي هيچوقت
يا كه نه ؟...
ياد من مي افتي هيچوقت
***
وقتي گريه ميكني سرتو بغل ميگيره
وقتي ميخندي بهش براي خنده هات ميميره
وقتي با همديگه اين كنار هم اينور و اونور
وقتي چشم غره ميري واسه چشمات ميزنه پرپر

تو رو دوست داره مثل من يا كه نه ؟
تو رو رو چشاش ميزاره يا كه نه ؟

تو رو دوست داره مثل من يا كه نه ؟
تو رو رو چشاش ميزاره يا كه نه ؟

مثل من يا كه نه ؟ مثل من يا كه نه ؟ مثل من ...

وقتي آهنگي كه با هم مي شنيديم و گوش ميدي يادم مي افتي ؟
اونجاهايي كه باهم رفتيم ميري يادم مي افتي؟
وقتي دوستاي قديمو ميبيني از من ميپرسي ؟
خيلي دوست دارم بدونم كه حالت چطوره راستي؟
هنوز عكسامو نگه داشتي يا نه ؟
هواي طوطيمونو داشتي يا نه ؟
ياد من مي افتي هيچوقت ؟
***
وقتي گريه ميكني سرتو بغل ميگيره
وقتي ميخندي بهش براي خنده هات ميميره
وقتي دلگيره ازت تو رو ميبخشه مثل من
واسه خندوندن تو ميكشه نقشه مثل من
تو رو دوست داره مثل من
يا كه نه
اشكات رو تنش مي باره
يا كه نه
تو رو دوست داره مثل من
يا كه نه
تو رو رو چشاش ميزاره
يا كه نه
مثل من يا كه نه ؟ مثل من يا كه نه ؟ مثل من
تو رو دوست داره مثل من؟

۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

احترام به مشتری

تو سایت سفارت کانادا تو ایران نوشته بود:

سفارت کانادا در حال بازسازی بخش هایی از ساختمان
سفارت می باشد. این عملیات از تاریخ 25 تیرماه1386 شروع خواهد شد و تا اطلاع ثانوی امکان استفاده از دستشویی در سالن انتظار بخش ویزا وجود نخواهد داشت. از مشکلات بوجود آمده برای مراجعه کنندگان محترم عذر خواهی می نماید.

بخش امور اداری سفارت


البته به قول یکی از دوستان سفارت کانادا حتی مردم رو تو ساختمان سفارت راه نمیده چه برسه که مردم بخوان برن دستشویی. ولی در کل این کارشون قابل تقدیره---- بقیه یاد بگیرن

۱۳۸۶ بهمن ۱۸, پنجشنبه

قصه درد

رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
شومم از اینه ی روی تو می اید اگر نه
آتش آه به دل هست نگویی که فسردم
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه ی دردست که پرورده ی دردم
خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم
هوشنگ ابتهاج

۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه

الله الله

یاد بچگی هامون بخیر