۱۳۸۶ خرداد ۸, سه‌شنبه

U.S., Iran end 27-year diplomatic freeze

The United States and Iran broke a 27-year diplomatic freeze Monday with a four-hour meeting about Iraqi security. (yahoo news)

۱۳۸۶ خرداد ۷, دوشنبه

پريدن در هواي نور

پريدن در هواي نور:

تمام مقصدم اين بود.

...

ولي ديشب تصادف كردم و

تاوان اين سودا چه سنگين بود.

...

پس از مُردن مرا معلوم شد ديشب:

تمام زندگي يك سوء تعبير است.

كلاس مرگ من بسيار پايين بود!

...

چراغ جاده، و آن نوري كه مي‫جُستم

دريغا منبعش باتري ماشين بود!

۱۳۸۶ خرداد ۶, یکشنبه

سفر به اروپا

سفر به اروپا و تحصیل در یک کشور خارجی، هیچ وقت به ذهنم خطور نکرده بود. تصمیم به انجام این سفر را زمانی گرفتم که نتایج کنکور منتشر شد و متوجه شدم در رشته پزشکی که از کودکی به آن علاقه مند بودم، پذیرفته نشده ام.

در آن زمان دو راه بیشتر نداشتم. یکی ماندن در ایران و شرکت در کنکور سال آینده و دیگری سفر به غربت و ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه ام.

با توجه به اینکه میزان ظرفیت رشته پزشکی در دانشگاه های دولتی ایران بسیار کم و هزینه دانشگاه های غیر دولتی بسیار زیاد است، تصمیم گرفتم که بخت خود را در آن سوی مرزهای کشورم امتحان کنم. به همین خاطر بار سفر بستم و به آلمان آمدم.

ناگفته پیدا است که یک سالی برای اخذ روادید منتظر ماندم تا اینکه روزی خود را در فرودگاه فرانکفورت دیدم.

اینجا اروپا است. دنیایی با ویژگی های متفاوت با آنچه که تا به امروز تجربه کرده ام. روزهای اول اصلا نمی دونستم کجا هستم و اینجا چه کار میکنم. انگار به یک دنیای دیگه اومده بودم و باید زندگی دوباره ای رو آغاز می کردم با تجربیات و آموختنی های متفاوت با آنچه که تا آن زمان دیده و شنیده بودم.

همه چیز برای من فوق العاده جالب و هیجان انگیز بود. نظمی که اینجا وجود داشت. آرامشی که حکم فرما بود. اما بالاخره این جاذبه ها تمام شد و مجبور شدم با واقعیت های این دنیای جدید نیز آشنا شوم. واقعیاتی که هم خوب بودند و هم بد. واقعیاتی که باید با آنها کنار می آمدم تا بتوانم در این دنیای جدید زندگی کنم.

اولین واقعیتی که درک کردم این بود که نمی توانم به راحتی با آلمانی ها ارتباط برقرار کنم. چرا که ارتباط بر قرار کردن با آنها خیلی مشکل بوده و هست. این مردم، آدم های بسیار بسته ای هستند و مدت زمان زیادی لازم است تا بتوان با آنها ارتباط برقرار کرد. مثلا در دانشگاه با آنها دوست می شدیم، ولی به محض اینکه از فضای دانشگاه دور می شدیم، آنها اصلا مرا نمی شناختند. لذا روابطمان محدود به کلاس و درس بود. این در حالی است که من برای پر کردن تنهایی هایم به دنبال یک همدم بودم.

مدتی طول کشید تا این مسئله برایم جا افتاد که این خصوصیات آلمانی ها است. اما ناگفته نماند که آلمانی ها خیلی دوستان خوبی هم می توانند باشند و در صورتی که با آنها دوست شویم در مواقع ضروری کمک های خوبی به آدم می کنند.

دومین واقعیتی که در اینجا با آن روبرو شدم، مدل درس خوندنم بود. به زودی متوجه شدم که خارجی ها باید در هنگام تحصیل سه برابر و یا حتی بیشتر تلاش کنند و بازهم اساتید دانشگاه، مدیران مراکز دولتی و در نهایت بیماران چندان حسابی روی آنها باز نمی کنند.

سومین و تلخ ترین واقعیتی که درک کردم، نوع نگاه مردم این جا به کشور عزیزم ایران بود.

بعضی ها از ایران فقط گربه ایرانی و یا فرش ایرانی رو می شناسند. بعضی ها هم ایران رو با انقلاب 57 و یا داشتن بمب اتم می شناسند. بنابراین کسی اینجا ایران را به درستی نمی شناسد و به همین خاطر ما هر روز با عکس العمل های متفاوتی روبرو می شویم.

به طور مثال در ترم گذشته که بحث پرونده هسته ای ایران داغ بود و رسانه ها مدام به آن می پرداختند (البته هنوز هم همینطور است) سر هر امتحانات شفاهی، اساتید تا متوجه می شدند که ایرانی هستم، اولین سوالی را که مطرح می کردند ، این بود که ایران بمب اتم خود را از کجا آورده است.

من نیز با در جوابشان می گفتم، وقتی آلمان اجازه دارد که بمب اتم داشته باشد، اگر امریکا مجاز است که بمب اتم داشته و از آن استفاده هم بکند، وقتی کشورهای همسایه ما می توانند بمب اتم داشته باشند، چرا ما نباید این سلاح را برای دفاع از خودمان داشته باشیم؟ مگر دموکراسی که خودتون از آن دم می زنید، حقوق همه را برابر نشمرده است؟

عکس العمل آلمانی ها در مقابل پاسخ های من نیز جالب توجه بود. اکثر آنها در برابر جواب من از کوره در می رفتند و به من پرخاش می کردند. این رفتار آنها تا به آنجا ادامه یافت که دیگه از اسم سیاست و بمب اتم و پرونده هسته ای و شورای امنیت و NPT حالم به هم می خورد.

یک خاطره دیگری در خصوص نوع نگاه آلمانی ها به ایران و ایرانی دارم که شنیدنش شاید برای شما جالب باشد. روزی یکی از اساتید دانشگاهی رو به من کرد و گفت: چگونه از ایران فرار کردی. در پاسخ به او گفتم من فرار نکردم. بلکه به طور کاملا قانونی و با اجازه پدر و مادرم برای ادامه تحصیل از ایران به آلمان آمدم.

این استادم با تعجب به من نگاه کرد و گفت: مگر زنان ایرانی اینقدر مستقل هستند که بتوانند برای خود تصمیم بگیرند. به او گفتم شما که شناخت درستی از ایران ندارید، چرا سریع اظهار نظر می کنید. در ایران هستند زنانی که مسئولیت یک خانواده و یا حتی یک دستگاه بزرگ دولتی را بر عهده دارند. زنان ما نماینده مجلس و مشاور رییس جمهوری هستند. در ایران میزان قبول شدگان دختر در دانشگاه به مراتب بیشتر از پسر ها است.

خلاصه روزهای اول از اینکه آلمانی ها و به طور کلی مردم غرب شناخت درستی از ایران و ایرانی ندارند، خیلی عصبانی بودم و اصلا دلم نمی خواست با آنها روبرو شوم. اما بعد متوجه شدم که آنها حق دارند که چنین نگاهی به ایران داشته باشند.

وقتی در اینجا فیلم هایی مانند "بدون دخترم هرگز" و "سی صد" به نمایش در می آید و در مقابل هیچ تلاشی از سوی مسئولان ایران برای رفع ابهاماتی که رسانه های غربی در مورد ایران ایجاد می کنند، نمی شود چگونه باید انتظار داشت که مردم درک صحیحی از وضعیت موجود در ایران داشته باشند.

بدونه اغراق بگویم که مردم اینجا از ایرانی ها به عنوان مردمی بی تمدن که تنها به دنبال جنگ و خونریزی و زیر پاگذاشتن قوائد و اصول انسانی هستند یاد می کنند. متاسفانه باید بگویم بعضی از رفتارهای ایرانی های حاضر در اروپا نیز به تقویت این نگاه کمک می کند.

در اینجا است که باید همه مهاجران ایرانی بدانیم که رفتار و کردار هر کدام از ما به عنوان نماینده ای از یک کشور بزرگ و متمدن زیر ذره بین قرار داشته و باید هر لحظه مواظب رفتار و کردار خود باشیم.

به امید روزی که ایران عزیز مجددا بزرگی خود را در جهان امروز بدست آورد.



برگرفته از وبلاگ درد دل های یک خبرنگار


۱۳۸۶ اردیبهشت ۳۱, دوشنبه

شيطان

ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب مي‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند. توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ... هر كس چيزي مي‌خريد . و در ازايش چيزي مي‌داد. بعضي‌ها تكه‌اي از قلبشان را مي‌دادند . و بعضي‌ پاره‌اي از روحشان را. بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند . و بعضي آزادگيشان را. شيطان مي‌خنديد

۱۳۸۶ اردیبهشت ۳۰, یکشنبه

آخر هفته

این آخر هفته هم تموم شد، يه اردو رفتيم ساکسن سوييس، البتّه سوييس نيستا تو همين آلمانه.

فردا هم دوباره روز از نو روزی از نو، الهی به اميد تو .


۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۲, شنبه

من اصلا قصد ازدواج ندارم

از آنجا كه امر ازدواج يكي از مهمترين اصول اجتماعي ، همچنين تشكيل خانواده يكي از مهمترين وبنيادين ترين ساختارهاي اجتماعي ميباشد . و همانطور كه ميدانيد حضور يك پسر مجرد ( عذب؟ يا عزب ؟)‌در ميان جمعي براي آن جمع موجبات معصيت را فراهم ميدارد ، لذا اينجانب کاظم كه هميشه حسن نيت و صداقتم را در خدمت به اهالي محترم گروپ ثابت كرده ام از همين تريبون رسمي اعلام ميكنم كه

*.*.*من اصلا قصد ازدواج ندارم*.*.*

منتها ديگه خيلي اصرار ميكنيد .... چي بگم ؟ رشد قارچي آمار طلاق و رشد منفي ازدواج در جامعه ما ، همچنين عدم تناسب تعداد دختران نسبت به پسران ( يعني به ازاي هر پسر پنج دختر ) بنده ازجان گذشتگي ميكنم ، تن به ازدواج ميدهم !

در همين راستا ، از تمامي علاقه مندان به وصلت و واجدين شرايط دعوت به عمل مي آيد مشخصات خود را تا پايان وقت اداري امروزچهارشنبه مورخ نوزدهم : اردیبهشت سال جاري به همين ایمیل ارسال نمايند تا ۳۰ سال دیگه که من پول دار شدم عقد بگیریم.

مهم: محدوديت سني: فقط 19 تا 22 سال( براي حفظ جمع محوري عزيزاني كه سنشون بالاترهستش ميتونن به عنوان خواهر در معيت و پا در ركاب ما باشن:فرنگيا ميگن فميل فرند)

حداقل مشخصات

الف) مشخصات ظاهري

- قد 165-170

- وزن 50-60 بیشتر نباشه هاااا امیر حجوانی کوپول که نمیخوام! زن میخوایم

- اندام برزيلي

- چهره متناسب و دوست داشتني

- تيپ تينيجر( آقا خودمم نميدونم چي ميشه ... فك كنم ميشه نازك و خردسال حالا مد شده مام از

همونا ميخوايم )

- لباس مارك پوش حتما

- تمايل به عطر هاي زنانه ( خوشم نمياد مردونه بزنه )

- حتما دامن پوش باشه اونم بلند ( آخه شلوار برا مرده ، دامن برا زن .... خوشت مياد مردا رژ لب بزنن ؟)- رنگ پوست يا برنزه يا سفيد، وسط نداره بگي من سبزه ام ! نه التماس نكن! سبزه هم با برنزه فرق داره منو اينجا سياه نكن .... از پشت كوه اومده باشيم از پشت سلسله جبال آلپ اومديم ...من از تو بهتر مارك لوازم آريشو بلدم ... برو خودتو سياه كن

- رنگ چشم ترجيحا رنگين ( آبي باشه بهتره ... شنیدي ميگن ... ميگن اسمش ثرياست .. چشاش همرنگ درياست )

- ابدا ، تاكيد ميكنم ابدا عينكي نباشه ! ( آقا لنزم همون عينكه ديگه منتها- اين روشه- اون توشه- )

- دماغ عملي نباشه از 35 به اون ور يه مقاله خوندم افت ميكنه ، گوشتي ميشه !

- مادرش نبايد چاق باشه ( اين خيلي مربوط ميشه چون اين دسته گل به همسايه نكشيده كه ...علم جنتيك ثابت كرده به مادرش ميكشه ... پس اگه مادرش پا به سن گذاشته چاق شده ، يعني اينم پا به سن بگذاره چاق ميشه ... منم يه مردم پس فردا اين چاق ميشه من منحرف ميشم !-جامعه ما هم كه پر شده از گرگ هاي انسان نما ... شوهر داري به خدا سخته )

- استخون درشت حتما ( پس فردا پسرمونم ميكشه به اين ديگه )

- مو حتما بلند ، اكيدا عرض ميكنم بلند ( زن بايد موش بلند باشه ، يعني چي جديدا مد شده ....مردا زن شدن موهاشونو ميندازن گل شونشون عقب پيش پيشي ميبندن ، زنا كوتاه ميكنن آدمميترسه خونه راهشون بده ... فكر ميكني سرباز فراري )

- رقص عالي ( جينگيل جوات نباشه ، شب به شب قراره با ما برقصه ... منم خوش رقصم رقصمافول ميكنه )

- حتمن رنگ روشن بپوشه - صبح تا شب عزادار نباشه همش سياه ....

- ابروهاش پر باشه كه بعد از يه مدت بتونه اينو مدلشو عوض كن حوصلمون سر نره

- رويش موهاش كم باشه ( من پول ندارم هر روز بدم آرايشگاه )

- صداش نرم باشه ، چيطوري بگم ... ناز داشته باشه ... خشانت نداشته باشه ... بابا آدم ميخواد تلفني حرف بزنه سكته نكنه ! زبانم بلد نبود حتما لحجه؟ لهجه؟ اش رو داشته باشه

- پيشونيش بلند باشه پاهاش ( انگشتاي پاش ) قشنگ باشه كه پس فردا تابستون صندل پوشيد آدم ياد پاهاي اون يارو تو چي بود اسمش ؟ ( اين تو ارباب حلقه ها بود ... اسمش يادم رفته ) نيافته

ب) مشخصات مالي

- تك دختر باشه ( حالا داشتم خواهر داشته باشه برادر نداشته باشه پس فردا ميراث خور بشه)

- ترجيحا پدرش بالا 65 باشه - يا سيگاري باشه يا سابقه سكته قلبي مغزي يا هم سرطان داشته باشه

- حتما متكمن باشه باباش

- باباش يا ماكسيما داشته باشه يا پرادو يا رونيز سوناتا هم بود ایب نداره ... ديگه هيچي هيچي يه زانتيايي مزدايي چيزي

داشته باشه پس فردا ماشين عروس آبرو ريزي نشه

- موبايل 0912 ( خوب آنتن بده) گوشي حتما نوکیا

- خودش حتما شاغل باشه ( بابا اين حرفاي سنتي رو كنار بزاريد ... تو هزاره سوم زن و مرد بايد دوشادوش هم كار كنن)

- مهريه يك سكه بهار آزادي به نيت خودش

- جهيزيه درست حسابي بياره شامل :

- مبل نشيمن

- مبل پذيرايي

- مبل نهار خوري

- مبل آشپزخونه ( جنسش جوهر باشه - نره از مفت آباد دو تا تير تخته بياره بزاره وسط - ديپورت ميكنم با خودش همشو خونه باباش من شوخي ندارم ها )

- سرويس آشپزخونه اش قابله و .... همه تيفال

- سرويس چاقو و قاشق چنگال زورينگر

- يخچال حتمن سايد باي سايد ازينا كه يخ تيلينگ تيلينك تف ميكنن بيرون رنگشم استيل باشه سفيد خز شد رف پي كارش

- سورخ كن

- تستر

- ساندويچ ميكر

- و وسائل برقي آشپزخونه هم يا مولينكس يا سامسونگ يا دوو ... ( برنداري چرخ گوشت و آبميوه گيري پارس خزر بياري )

- همينطور جارو برقي و ...

- لوازم صوتي و تصويري كامل

- سينما خانوادگي با اين تلوزيوناي فلت سامسونگ يا سوني كه مثل هيچكدام ديگر نيست

- لباسشويي كنوود

- اجاق گاز اگرم خارجي نمياره يا پاديسان يا سينجر ( اطلاعات تكميلي بعدا به اطلاع ميرسونيم )

- عروسي هم نيميگيريم ، من به خاطر عشق ميگم ! الان ديگه اين تشريفات و تجملات كه مايه بقاي زندگي نيست .... ميريم يه سفر با هم مشهد بر ميگرديم ميريم سر خونه زندگيمون مثل دوتا گنجيشك عاشق كيش و دوبي و تركيه و آنتاليا ... اينا آخه خوب نيست مشهد تبركه ، نيت مقدسه من به خاطر اين ميگم

ج):مشخصات تحصيلي

- حتما یا کنکوری باشه یا دانشجو

- دانشجوهاي محترم دانشگاه آزاد در صورتي كه تعهد كتبي ازخانوادشون داشته باشن كه شهريه دانشگاهشون تا قرون آخر پاي اوناس ميتونن ثبت نام كنن

- دانشجوهاي عزيز دانشگاه سراسري هم بايد تعهد داشته باشن كه مخارج جانبي پرداخت ميشه ( آقا زن ميگيرم صلواتي بورس تحصيلي نميديم كه )

- ترجيحا دانشجوي كامپيوتر يا رشته هاي مشابه فني كه پولساز باشه ... ميخوام چيكار بره دامپروري(دامپيوتر) بخونه از پس فردا بياد ور دلم بشينه !

چهار نفر به قيد قرعه به عنوان همسر ثابت و ديگر شركت كنندگان فله اي صيغه

* پيش از آنكه فوحش و دري وري بفرستيد شما را به خويشتن داري دعوت ميكنم و به عرضميرسونم ( همينه كه هست فعلا كه قحطي پسره - مملكت قحط الرجال شده تو نميري - شما ازظرفيت هاي ما پسرا استفاده نكنيد ما هم فرار مغز ها ميشيم ميزاريم ميريم از خارج متاهل ميشيم)


زود باش ثبت نام کن تا مهلت تموم نشده.


۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۸, سه‌شنبه

انگليسی آلمانیها

چقدر جالبه که تو يه جلسه باشی که 10 15 نفر هستن و دارن کارشون رو پرزنت ميکنن، بعد تو اون جلسه فقط تو آلمانی نميفهمی، بعد اونا هم مجبور بشن 2 بارپرزنت کنن.

خوب يکی نيست به اینا بگه اینا که اکثراً انگليسی ميفهمن حتّی اگه نتونن حرف بزنن، خوب چرا يه دفعه به انگليسی نميگی بره. فعلاً که انگليسی حرف زدن اینا با من شده يه تمرين واسشون.

کت‌و‌شلوار مهرورزی ۲هزار‌ تومان هم فروش نرفت


بازتاب نوشت

يک تفنگدار نيروي دريايي انگلستان که به جرم تجاوز به آب‌هاي ايران دستگير شده بود، تصميم گرفت کت و شلوار اهدايي ايران را در سايت حراجي آنلاين ebay به فروش برساند.

به گزارش «الف»، مارک بنکس، افسر 24 ساله نيروي دريايي انگلستان، پس از آن که کت و شلوار اهدايي ايران را براي فروش در حراجي آنلاين بر روي سايت ebay عرضه کرد، با توبيخ مقامات ارشد ارتش وزارت دفاع بريتانيا مواجه و مجبور به بستن اين حراجي شد.

يکي از مقامات نيروي دريايي انگلستان به «ديلي ميل» گفت: وي توسط يک مقام ارشد نيروي سلطنتي توبيخ شده است. او همانند يک احمق رفتار کرده است. اين يک کار احمقانه بود. اما کار وي جرم جنايي نبود و غير از تنبيه انضباطي، اقدامي متوجه وي نخواهد بود.

اين گزارش حاکي است، بنکس، علاوه بر کت و شلوار، پيراهن و ژاکت اهدايي ايران را نيز براي فروش در اينترنت عرضه کرده بود که قبل از به پايان رسيدن موعد حراج، مقامات ارتش متوجه شده و دستور قطع حراجي را صادر کردند.

نکته جالب توجه آن که، در مدت هفت روزي که اين لباس‌ها براي فروش در اينترنت قرار داده شده بود کسي حاضر به ارائه پيشنهادي نشد و قيمت پايه فروشنده که با نام کاربري «استيدي لينس» اقدام به فروش اين اقلام کرده بود دست نخورده باقي ماند. اضافه مي شود اين افسر ارتش بريتانيا براي شروع حراج کت و شلوار ايراني، قيمت پايه 0.99 پوند معادل تقريبا 1800 تومان تعيين کرده بود.



  • بنده خدا ! مي گفت اين دو هزار تومن رو ما همينجا بهش ميداديم.
  • ۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۶, یکشنبه

    مرز مبهم میان اطلاعات و اعتقادات

    آیا شنیده اید که مک دونالد درآمد روزهای شنبه خود را به اسراییلی ها میدهد؟ آیا شنیده اید که شرکت تولید کننده کفشهای نایک، عمدا لوگویی در کف یک نوع کفش طراحی کرد که شبیه کلمه الله بود؟ آیا متوجه شده اید که اگر لوگوی انگلیسی کوکا کولا را در آیینه نگاه کنید، کلمات "لا محمد لا مکه" به نظر میآیند؟

    اینها فقط نمونه ای از هزاران فرضیه ایست که از گفتگوهای دوستانه و خانوادگی گرفته تا حتی مباحث پیچیدهء سیاسی در برخی از کشورهای خاورمیانه را متاثر میسازد.

    البته، تئوری توطئه در تمام کشورهای جهان به نحوی وجود دارد و مختص به حوزهء خاورمیانه نیست. با اینحال، در بعضی کشورها این تئوریها طرفدارهای بیشتری دارد. تئوری توطئه شاید به خودی خود هیچ ضرری نداشته باشد اما وقتی که این تئوری ها در تعامل انسانها با یکدیگر تاثیر گذار میشوند، شاید بهتر باشد کمی دقت کنیم.

    من اولین بار از دوستی در مورد جریان لوگوی کوکا کولا شنیدم که خودش سخت معتقد بود که این یکی از روشهای کفار در مبارزه با اسلام است. از آنجا که سخت کنجکاو شدم، این لوگو را در آیینه نگاه کردم و روی انترنت هم به اصطلاح گوگلیدم و بعد کاشف به عمل آمد که واقعا هم چنین فرضیه ای تا حدی زیادی گسترده است و خیلی ها به آن اعتقاد دارند. لوگوی کوکا کولا در آینه شاید کلماتی شبیه به " لا محمد لا مکه" با حروف عربی را به وجود بیاورند اما از نظر شخص من این کاملا میتواند بر حسب تصادف باشد. البته گذشته از آن، واقعا من شخصا نتوانستم کشف کنم که چه رابطه ای میان طراحی یک لوگو و مبارزه با اسلام وجود دارد.

    لوگوی کوکا کولا توسط شخصی به نام فرانک میسون رابینسون در سال 1886 طراحی شد و بنابراین کمی غیرقابل باور به نظر میآید که این مرد در آن زمان، توطئه ای تا این حد گسترده را بر ضد اسلام، آنهم در تصویر معکوس لوگوی کوکا کولا پنهان کرده باشد. جوک با مزه ای یادم آمد که میگوید شخصی سکه ای قدیمی را یافت که رویش نوشته شده بود: تاریخ ضرب 200 سال قبل از میلاد مسیح!

    کم نیستند فرضیه هایی که بدون هیچ دلیل و مدرک قاطعی، یک حادثه تاریخی را توطئه می انگارند و یا مثلا سازمانهایی را که احتمالا نیت خیرخواهانه و یا شاید هم نیات تجاری و اقتصادی داشته باشند، به توطئه های ربط میدهند که روح آن سازمان هم خبر ندارد. با همهء اینها، نمیتوان رد کرد که برخی از تئوریهای توطئه احتمالا ریشه در حقایقی فاش نشده دارد.

    ولی نکتهء مهم اینجاست که آیا ما واکنش و تفکرمان را نسبت به یک موضوع براساس اطلاعات خود انتخاب میکنیم یا براساس اعتقادات خود؟ مثلا چه ضرری دارد که اگر واقعا معتقد باشیم که لوگوی کوکا کولا یک توطئه است؟ و یا چه نفعی میبریم اگر در این مورد تحقیق کنیم و احتمالا به نتیجه ای برسیم که چندان هم احتمالا به مزاج معتقدان سرسخت این توطئه سازگار نیست؟

    از آنجا که طبیعتا این تئوریهای توطئه به نحوی از انحا اندیشه ما و در نتیجه، واکنشها و تصمیم گیریهای ما را متاثر میسازند، شاید بهترین حالت این باشد که در مورد آنها مطالعه و تحقیق کنیم و سپس با تکیه بر اسناد و مدارک معتبر این تئوریها را قبول و یا رد کنیم. در جهان پیچیده ای که ما به سر میبریم، اعتقاد به تئوریهای توطئه بدون دلیل و مدرک معتبری، اگر زندگی و تفکر ما را با رکود مواجه نکند، مسلما تاثیر مثبتی هم زندگی شخصی ما نخواهد داشت. اما مطالعهء منطقی و بی طرفانهء این تئوریها و رد یا قبول آن با تکیه بر اسناد و مدارک معتبر چطور؟

    ۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۵, شنبه

    Google Account



    این گوگل عجب خفنه، همه چی داره، کلّی آپشن و ويژگی داره که همش هم مجّانيه و به درد عوام ميخوره. از ايميل و ارکاتش گرفته تا گوگل پيج و این وبلاگش که ماله بلاگ اسپاته. به نظرم گوگل رو دست ياهو، ميکروسافت، ام اس ان و کلّی سايت ديگه زده و روز به روز محبوبيتش بيشتر ميشه.

    شما هم اگه ميخوايد يه اکانت گوگل داشته باشيد يه اميل به من بزنيد تا واستون يه دعوتنامه بفرستم.



    ۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۴, جمعه

    متکی و رايس جملاتی با هم رد و بدل کردند

    متکی و رایس
    به گفته سخنگوی وزارت خارجه آمريکا و وزيرخارجه مصر، وزيران خارجه ايران و آمريکا در حاشيه نشستی که در مصر برگزار شده است، جملاتی هنگام صرف ناهار با هم رد و بدل کرده اند.

    ۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۳, پنجشنبه

    ۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۲, چهارشنبه