۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه

5 شنبه


صبح روز 5 شنبه در حالی که ديشب هوا خيلی سرد بود بيدار ميشی، طبق معمول لپتاپتو روشن ميکنی و چک ميلی ميکنی،خبر خاصی نيست.
ميری لباساتو از تو خشک کن در مياری، دستو روتو ميشوری، صبحانتو ميخوری و آماده ميشی بری دانشگاه. امروز خيلی سرت شلوغه، 9 تا 11 کلاس آلمانی،11 تا 12:30 دفاع پروژه، بعد از ظهر هم که استادت مياد که رپورت ساليانتو جمع بندی کنی. ساعت 5 هم قراره بری يه خونه جديد ببينی که اگه بشه از اینجا بری.
ایران هم امروز فردا تعطيله و منم شنبه يکشنبه.
در ضمن سرده و من هنوز گرمم نشده،ميرم آماده شم برم.
الهی به اميد تو.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

هی بازیگر غصه نخور
ما همه مون مثل همیم
روزا که از خواب پا میشیم
نقاب به صورت میزنیم...