۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

یادداشت

  • حالا که فکر ميکنم ميبينم که بعضی خاطره ها چه زود فراموش ميشن، انگار که نه انگار چيزی گذشته. در مورد من خاطرات بد زياد دووم نداره و چه بسا دو روز نشده به کل يادم ميره.
  • تو خونه تعميرات داريم و کارگرا صبح کلّه سحر رو سرمون خراب ميشن نميذارن نيم ساعت بيشتر بخوابيم.
  • چه امکاناتی دارن اینا واسه کارای ساختمانی آدم دلش ميخواد بره بنّا بشه ولی اگه اون امکانات نباشه (نمونه اش تو اسباب کشی) زندگی بر تو تلخ ميگردد و کت و کول برايت نمی ماند کما اینکه برای ما نماند.
  • بايد چاره کرد. نگران نباش در فکرش هستم.
  • نکته آخر اینکه اگه تو ایران هم خوابگاهی که صحيح و سالم و تميز تحويل دانشجو ميدادن رو همونجور مثل روز اوّل بدون کوچکترين خطی روی ديوار ازش ميخواستن ، عمر خوابگاههای ما به این زودی تموم نميشد. البتّه از ماست که بر ماست. بعيد ميدونم این چيزا تو فرهنگ ما جا بيفته. به قول بعضيها بعضی کارها احمقانه است.( اسباب کشی...) آدم با پول همه کاری ميکنه. (يادم باشه خاطرشو بعداً تعريف کنم که يارو گفت خوب پولشو ميدم...)

۲ نظر:

ناشناس گفت...

eyee val, jaaleb bood, keep going

ناشناس گفت...

mifarmudid ekipe vizhe vaasatun mifrestaadim taa kaaraa zudtar ok she