۱۳۸۶ خرداد ۳۰, چهارشنبه

دلتنگی و آفتاب و نان بربری

شیدا و مهرنوش اوقات فراغت‌شان را با پیاده‌روی، دوچرخه‌سواری و دیدار دوستان پر می‌کنند تا دلتنگی‌هایشان را فراموش کنند. مهرنوش که غذاهای سلف دانشگاه، به ویژه برنج‌های دم‌نکرده، در همان بدو ورود، بدجوری توی ذوقش زده، دلش برای آفتاب ایران تنگ شده است. و شیدا، گله‌مند اززمستان سرد و هوای ابری، و اینکه "آلمانی ها در جمع یا سر غذا با صدای بلند بینی‌اشان را تمیز می‌کنند،" بیش از همه چیز، دلتنگ نان سنگک و بربری است

برگرفته ازدویچه وله

هیچ نظری موجود نیست: