۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

هر چه بود، بود......

دوست دارم بنويسم از لحظه های خوب با هم بودنمان، چه دور ولی نزديک!!

دوست دارم ياد آن خاطره های موقت را مرور کنم، چه کوتاه ولی عميق!!

دوست دارم بگويم و ای کاش نميگفتم که آن يکبار گفتن بلای جانمان شد.

و تو! که اینچنين کردی و چه آسوده و آرام خيال خام مرا به خوابی آشفته بدل کردی. وای که چه خيال تلخی که حتی با عسل ناب هم شيرين نميشود.

در ميانه راه بوديم که راهمان به يکباره به بن بست رسيد بعد از گذر از آن همه چاله چوله. و ای کاش ماشينمان پنچر شده بود که آنرا ميشود تعمير کرد و راه را نه.

ولی نه ! شايد اگر مرکب بهتری داشتيم ديگر نه دغدغه پنچری داشتيم نه فکر و خيال این راه پر پيچ و خم بی انتها آزارمان ميداد.

هر چه بود، بود......

هیچ نظری موجود نیست: