۱۳۸۶ اسفند ۱۸, شنبه

کل کل ادبی


داشتم امروز تو بعضی سايتا و وبلاگا چرخ ميزدم که اینجا یه پست جالب ديدم ، يادم اومد به سال آخر ليسانس که داشتيم خودمونو واسه کنکور ارشد آماده ميکرديم، از قضا يه مشاعره يا به قول ایشون کل کل ادبی با این شعر حافظ بين بچه ها راه افتاد، شعرا دست به دست بين بچه ها ميچرخيد و هر کی يه چيزی بهش اضافه ميکرد. من هم چند بيتی رو هم اضافه کردم که البتّه يه سانسورهايی هم داره. :D حالا اینجا کل شعرا رو ميبينيد

حافظ
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل مارا
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

هاتف
هر آنكس چيز مي‌بخشد ز ملك خويش مي‌بخشد
نه چون حافظ كه مي‌بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را

شهريار
هر آنكس چيزي مي‌بخشد بسان مرد مي‌بخشد
نه چون هاتف كه مي‌بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاك گور مي‌بخشند
نه بر آن ترك شيرازي كه شور افكنده دلها را
اگرآن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را

مهدي
در اين دنياي وا نفسا كه خواهد روح و اجزا را؟
تو را مكنت ببايد تا خري دنيا و عقبي را
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم زمين و ملك و ويلا را

ابوذر
هر آنكس چيز مي‌بخشد به حد وسع مي‌بخشد
نه چون مهدي كه مي‌بخشد زمين و ملك و ويلا را
زمين و ملك و ويلا را خداي پول و زر بخشد
نه مسكيني بسان تو كه هيچش نيست دنيا را
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم حقوق و پول يك ماه را

مهدي
هر آنكس چيز مي‌بخشد به نرخ روز مي‌بخشد
نه چون باذر كه مي‌بخشد حقوق و پول يك ماه را
حقوق و پول يك ماهت كفاف قسط نتواند
چگونه مي‌توان بردن دل آن يار رعنا را
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم زمين و ملك و ويلا را

ابوذر
الا اي مهدي دانا من اين نكته که مي‌دانم
همي نتوان بردن به پول ماه، دلها را
ولي دلخوش به اين باشم كه بر عالم چنين گويم
كه باذر نيز مي‌دارد چو جان آن يار زيبا را
كنون قطعا تو فهميدي ندارم جز همين چيزي
به اين علت همي بخشم حقوق و پول يك ماه را

محسن
الهي جمله مستان را شفاي عاجلي بنما
كه خال روي شيرازي نباشد اين چنين والا
ابوذرها و مهديها اگر دانند موضوع را
نه مهدي مي‌دهد ويلا، نه باذر پول يك ماه را
از اين رو اي برادر جان شنو اين پند زيبا را
كه خال روي مهرويان بباشد آفت جانها

ابوذر
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به او گويم چه خواهد تا دهم آن ماه سيما را
چو جان خواهد مرا، اين جان، چون دل بستاندم اين دل
چو مستي خواهدم مستم چو هستي مي‌دهم يارا
چو ناممكن شود ممكن گر افتادش نظر ما را
خدا را اين فقط خواهم نگه دار آن نظرها را

جواد
اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل زارم
و گر تركم كند ، برهم زند رويا و پندارم
اگر حتي مرا از عاشقان خويش نشمارد
بخواهد يا نخواهد،با همه دل دوستش دارم
سمرقند و بخارايي ندارم تا به او بخشم
سر و تن را چه قابل تا به آن محبوب بسپارم
تمام هستي من اين دل تنهاي شوريده است
كه گر لايق بداند او به او تقديم مي‌دارم

سعيد
اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را
پي تحفه همي گردم تمام هر دو دنيا را
چو در هر دوجهان چيزي نيابم لايق بخشش
به چشمانش قسم دارم چنين آن يار رعنا را
چو جام خال هندويت چنانم مست مي‌دارد
ببخشا رو مگير از من دوام مستي ما را

۳ نظر:

ناشناس گفت...

to age vaght dary chera hamash mano dodar mikoni vaght nadary chera miri weblog gardi? han?????/
khieli jalebo ghashang bodab.yadam bendaz ye chizi azat beporsam badan

ناشناس گفت...

اگر ان ترك شيرازي چنين اشفته ها دارد
چرا من بخشم او را كه جان؟

محمد عیادزاده گفت...

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟